-
Insight seen Pezeshkian
چهارشنبه 17 مرداد 1403 04:15
در طول گذر زمان از اوایل دهه هفتاد تا حالا، یعنی به اندازه عمری که داشته ام، مواجه بودم با ارتباطات پر از دلهای شکسته. مرد ناتوان از اداره درست امور زندگی و زن در تقلی برای بهبود آن! هر دو در نقطه ای کم آورده و یکدیگر را تخریب میکنند. محصول این تخریب چشمان گریان فرزندیست. اما، وقتی نوبت به خودت رسید چه میکنی؟ خودت رو...
-
وقتی نه دین نه انسانیت رئیس جمهور باشه
سهشنبه 9 مرداد 1403 12:13
اصلا سوگند و تنفیذ رئیس جمهوری تشریفاتی بیش نیستند، چرا که رئیس جمهور منتخب با چله نشینی خیابانی طرفداران لخت کننده خود، تا کنون کلی کارها کرده که کسی به گرد پایش برای فقط نوشتن آنها نمیرسد، چه برسد به اینکه بگوید چرا و حالا و اینا. رسوایی پزشکیان و همکارانش امروز روی بنی صدر رو سفید کرده. فردا با لیستی که معاون اول...
-
مردم بدونید جیباتونو خالی کردن
پنجشنبه 28 تیر 1403 18:58
یه زمانی میدیدم که تبلیغ گذاشتن مثلاً فلان سویق که شبیه پفکه رو تبلیغ کنند. یک جریان خیلی عادی بود. از دهه هشتاد با جریان طب سنتی ایرانی شروع شده بود و حالا هم ادامه داشت. همه میدونستن که کشاورزی ما به این ختم میشه که محصولاتی شبیه سرلاک یا همون سویق ارائه کنه، حالا تو مایههای پفک ارگانیک و اینا. هر سری عادی بود این...
-
کل یوم عاشورا کل ارض کربلا
سهشنبه 26 تیر 1403 15:29
خونه یکی از دوستان موقعی میرفتم کمکش کنم. یک طبقه از خونه مادرشوهر دستش داشت و با یکی بچه کلی امکانات داشت. یخچال نو بزرگ، ماشین لباسشویی، بخار پز، ماشین ظرفشویی و همینطوری فقط بشمر. جاروبرقیش هم ژاپنی بود و خارجی. یک روز او خونه رو کامل سپرد دستم و من تنها موندم با وسایلی که هیچ کدوم حرکتی نمیکردند. خونه سوت و کور...
-
How about living in abroad?
جمعه 22 تیر 1403 09:44
Being a day laborer in your country after a very qualified course for about 20 years makes you dauntless. Now I think I am so dauntless to dash forward. Thanks about any hint, advice, etc in advance A decent girl
-
رای آوردن پزشکیان نتیجه لج بازی نبود، بلکه برنامه ریزی بود
شنبه 16 تیر 1403 07:58
زمانیکه رئیسی دستانش را روی سینه میگذاشت برای سلام کردن شیخی شاید نمیدونست که مادران همدوره خودش در همین نظام این نوع سلام رو برای فرزندان دهه شصتی خود منفور اعلام کرده بودند. زمانیکه گروه های همکلاسی دهه شصتی ها با عده ای لج باز از همان دوره شکل گرفت کسی نمیدانست که رهبری این گروه ها به دست کیست، ولی همه تشکیل...
-
تنگدستی ذکاوت انسان باهوش رو کند میکنه
چهارشنبه 30 خرداد 1403 03:35
چند روزیه که هر بار به یک نحوی وارد بحث کلفتیش در خانه های قضاتی که رفته میشه. من هم هربار میرسم بهش میگم نه جانم تو میخوای بگی که قاضی انقدر پول داره که نمیدونه با پولش چیکار کنه، این در صورتیه که اینطور نیست. قاضی هایی که من دیده ام با حقوق ثابت دولتی نسبت به تورم یک زندگی کارمندی معمولی مثل سایرین دارند. دیروز خودم...
-
آه، که اگر یار یار من نباشد
دوشنبه 21 خرداد 1403 07:55
از روزیکه ما دیدیم بعنوان یک ملیت تو ایران نقش درستی بهمون نمیدن چند تا کار باید همزمان میکردیم. یکیش این بوده که بنویسیم، حق ما رو نمیدن! هربار تو این اخبار مثلا تهرانی ها رو تو جریان های 88 و 1401 نشون میدن مثلا میگیم شاید به خاطر آلودگی هواست که دارن اینطوری شورش میکنند. جریان 1401 یادمه تو اخبار این وانت پر از سنگ...
-
پولهای کنگره آمریکا کجا میره؟ گام بعدی حذف 50تومن!
یکشنبه 13 خرداد 1403 07:08
دنبال این بودم که چطور میشه با اجبار کردن مردم ازشون پول بگیریم. کشور ما مثل مثلا کره نیست که وکیل رو اجباری کرده باشه، تا نون اونها تو روغن باشه. در عوض همانطور که روز جهانی بیمه داریم، بیمه رو اجباری کرده. یا استخدام دانشجویان معلم و یا استخدام پزشکان رو در طرح اجباری کرده. رفتم دنبال بیمه و همینطور که میگشتم به...
-
سناریو جنگی- حضور داعش
سهشنبه 24 بهمن 1402 04:59
یک استراتژی حمله جنگنده های سمت رژیم صهیونیستی رو اوایل اکتبر، یعنی اول جنگ اسرائیل-غزه برای مشهد وبلاگ آه محتمل گرفتم. یک سناریوی دیگر رو اینجا می آرم. اول یک توضیح بدم راجع به جنگ جهانی. جنگ که الآن احتمالا خیلی ها بدونن جهانیه. براتون هم توضیح میدم چطوری. الآن نگاه کنید، ما هر بار به این stackxchange (محلی برای حرف...
-
از جنس مردم نبودند
دوشنبه 24 مهر 1402 04:37
به این روز از سال که رسیدیم با قتل داریوش مهرجویی مردم ساده دل طور دیگری به قضایا نگاه میکنند. تو خیابون جنت مشهد راه میرفتم (الآن دیگه بالا شهر محسوب میشه)، پیرمرد و پیرزنی از در خونه شون رد شدن که برن مغازه. بگم این ها انقدر ترسیده بودن، حتی از من، که پیرمرده از من که بین خودش و زنش داشتم راه میرفتم ترسیده بود. بعد...
-
移民(1)
چهارشنبه 29 آذر 1396 13:02
1396 年 12 月 28 日星期二 18:04 我想我会 继续下去,现在我会给它 一个数字 ; 1 。 我 们居住在伊朗的中心,比德黑兰低一点,比伊斯法罕高一点 。 这是两地之间的好地方 。 我爸爸的爸爸已 经迁徙了下来结婚 了 但是,考 虑工作转移还是比较好的 。 当科威特接受 这名工人时,他去了科威特 。 这家伙在那里呆了两年 。 我的祖母的一个孩子在 这段时间内死亡,我的祖母要求离婚。 我的祖父 带着整个纽扣和他认为可以在伊朗背包里出售的东西 。 但他必 须再有一个女人 。 我的祖父 带了另一个女人,这次他成了一名面包师 。 我的祖父是一个幸运的人。 因 为他可以在革命的时候把他的房子救出来,并且做点什么来摆脱他的房子...
-
الغابة - قصة قصیرة
شنبه 18 آذر 1396 19:37
انا ذهبتّ إلى کویتا للعمل. أنا لم تعتاد على الحرارة کانت الحرارة شدیدة جدا. لذلک کان لی لفتح النوافذ. انا قررت عدم البقاء فی المنزل. کان الهواء یحصل على الظلام. انا عملت فی المنجم. کان علینا أن نذهب بالقطار فی منتصف الغابة للذهاب إلى المنجم. وانهار القطار، وکان علینا أن نذهب إلى الطریق الآخر مع الفیل
-
hello world
دوشنبه 13 آذر 1396 13:49
Hello, I am Tara. This is my weblog about the life of a foreigner in the world. I have many interested about the world I live in. One of my interests is bicycle riding. I like people who have such a good thing. At first I like share this photo: From my point of view women should have the right of bike riding, without...