قبل از اینکه غلامپور که خاندانی با اصالت در شهر توس توسط خبرگزاری ها شناخته شود، هتلی که در آن کار میکردم مسواک های عیدش رو رایگان بین مسافران نوروزی پخش میکرد. روی مسواک ها که همراه خمیردندان هم بودن بجای کلمه مرسوم یک برند داخلی که برامون آشنا بود نوشته بود تورنتو.
یعنی چی؟ یعنی مسافر نوروزی مهاجرت کن به کانادا! همون جایی که ما هنوز اجازه کنسولگری باز کردن هنوز نداریم!
شایعه افتتاح کنسولگری ایران در کانادا شد، ولی در عمل اتفاقی صورت نگرفته. میگن مجازی باز شده.
به جز آن، صفحات فارسی هیچ کدام اشاره ای به سفر مسافران خارجی به ایران نکرده است. همه برعکسش رو هم گفته اند؛ گفتن که محدودیت سفر به کانادا داریم و هواپیما مستقیم نمیره و از این حرفها. کلی صفحه پر کرده اند کانادا چطور اسکان موقت داشته باشین. اصلا چرا برین کانادا!؟ انگلیس برای مهاجرت بهتره!
پاسپورتش قوی تره.
همین هتلی که بجای مسواک ایرانی مسواک از تورنتو پخش میکرد قبل از اینکه صالحی، وزیر میراث فرهنگیمون اعلام کنه تعرفه واردات این کالاها صفر شده داشت مسواک رایگان پخش میکرد! یعنی قبلاً این تعرفه برای اون هتل صفر شده بود!
با اجازه کی؟!
با اجازه همون که من رو هم دیگه راه ندادن بقیه اون کارهاشون رو هم ببینیم.
یه جورایی بزن در رو هتل ها نیست؟ یک جورایی دهن کجی هتل دارها نیست؟
شهر توس از نظر میراث فرهنگی و رسیدگی به آن میشه شهر درجه چندم که از وقتی دولت پزشکیان اومده بجز قطع برق پی در پی اینترنتی که استفاده هم میکردیم دچار مشکل شده. یعنی درست از وقتی که بندرعباس منفجر شده و یه هزار نفر کشته و زخمی شدن این اینترنت ما تو ساعات اداری قطعه تا وقتی که کارمندهای دولت برن خونه هاشون!
اون موقع کمی ترافیک شبکه باز میشه.
باز راه انداخته اند انجمن روانشناسی رو تقویت کنند. ببینید چطوری فالگیرهای آمریکا و کانادا هم تقویت میشن پشت سرشون!
تهرانی هایی که الآن رو برج میلاد بستنی طلا میخورن، بچه های مادرانی هستن که زمانی ازشون میپرسیدیم تهران چه جاهای دیدنی داره میگفتن پارک ارم، بر وزن اِواااا. حتی اون روز تلویزیون نشونشون میداد برای خوردن این بستنی که بهش میگن لاکچری و توش ذرات طلا هست و اونموقع 400 هزار تومان بود، صف هم گرفتن! یه وقت نگن بهشون فقیرن!
امروز براشون جاذبه برج میلاد رو درست کردیم و سرشون رو گرم کردیم، با این وضع قرتی بازی که پیش میرن باید برای بچه هاشون دوقلوی برج میلاد رو بالا بدیم باز اون ها چیز جدید میخوان. چقدر هم برای این برج میلاد تبلیغ کردن. اصلا یک کلمات خارجی که فکر کنم خود خارجی ها اولین بارشونه. زناشون رو میبرن لبه برج میلاد. از اونجا میپرن پایین. دیگه نیاز به کوهنوردی و نمایش کوه و صخره های طبیعی که یخچال طبیعی هست و جمله هایی مثل حفظ آب، مایه حیات و اینها هم ندارن.
قطعا بچه هاشون چیز جدید لازم دارن، چون با قرتی بازی هم بدنیا اومدن. حس وظیفه شناسی؟ از سرتاپاشون معلومه.
امروز رفتم رو نقشه سری به حرم شاه عبدالعظیم حسنی زدم و دریغ از اینکه کسی جای مقبره وزیر خارجه تازه شهید شده اش رو اونجا بدونه. یعنی من در سالگرد شهادت این وزیر شهید شده حین ماموریت دومین کسی بودم که به مزارش به صورت مجازی سر میزدم. انقدر غریب و بی کس بود که وقتی برنامه ازم پرسید آیا این مکان وجود داره؟! گفتم، آری. با اجازه تهرانی ها، تهرانی هایی که همه چی زده زیر دلشون، الان دختر بیبی فیس میخوان اونم 14 ساله ، و آمار دختران مجرد سی تا چهل سالشون به تجرد قطعی رسیده ان!
تازه میگن جبری در کار نبوده و این انتخاب خود دختران سی-چهل ساله دهه شصتی هست که خواسته ان مجرد بمانند. یعنی اگر اونها هم میرفتن بالای برج میلاد بستنی طلا میخوردن، الآن متاهل بودن و بچه قرتیشون منتظر برج دوم میلاد بود؟
حتی اون دخترها که رفتن بالا برج وبا لباس پرواز مخصوص، پریدن پایین بدون شوهر نموندن...
دقیقا این انتخاب چه طور انتخابی بوده؟
________________
The Tehranians who are now eating gold ice cream at Milad Tower are the children of mothers who, when we asked them what places to see in Tehran were, said Eram Park, and the weight of the evaaaaa. Even that day, TV showed them queuing up to eat this ice cream that they call luxurious and has gold particles in it, and at that time it cost 400 thousand tomans! Don't tell them they are poor!
Today, we made the Milad Tower attraction for them and warmed their heads. With this situation of playing cards that they are going on, we have to give their children the twin of Milad Tower, and they want something new. How much they have advertised for this Milad Tower. It's a foreign word that I think the foreigners themselves are the first to use. They take their wives to the edge of Milad Tower. They jump off from there. They no longer need to climb mountains and show off natural mountains and rocks that are natural glaciers, and they don't even need to say things like water conservation, life source, and so on.
Their children definitely need something new, because they were born with a sense of duty? You can tell by their heads.
Today I went to the shrine of Shah Abdulazim Hassani on the map and was surprised that no one knew the location of the tomb of his recently martyred foreign minister there. I mean, I was the second person to visit his tomb virtually on the anniversary of the martyred minister's death while on a mission. It was so strange and deserted that when the program asked me if this place existed?! I said, yes. With the permission of the Tehranians, the Tehranians who have everything under their control, now they want a baby face girl, she's 14 years old, and the number of single girls between the ages of thirty and forty has reached a certain level of celibacy!
They just say that there was no compulsion and that this was the choice of the thirty-to-forty-year-old girls of the sixties who wanted to remain single. I mean, if they too had gone to the top of Milad Tower to eat gold ice cream, would they be married now and their Qorti child be waiting for the second Milad Tower?
Even those girls who went up the tower in special flight suits and jumped down did not remain without a husband...
How exactly was this choice a choice?
از وقتی ساکن شهر توس شده ایم، بقدری کج فهمی های مسئولین خار تو چشم ما شده که صبح بلند میشویم و روی یکی از موضوعاتی که اونها مطرح کرده اند چند بار پیچ میخوریم. نمونه اش، بعد از شهرک صنعتی توس، تبدیل روستای تبادکان به شهرستان تبادکان تا پوشش دادن شهر توسه.
در نگاه اول، این امری عادی بنظر میرسه، مخصوصا که آموزش و پرورش هربار میخواد معلمی رو از شرق مشهد بالای پنج تن به شمال غربی تا جای رادکان بفرسته از اصطلاح تبادکان استفاده میکنه، ولی در عمل موضوع دیگری پیش می آید.
تبادکان روستایی در شمال مشهد و جایی نزدیکی حرم مطهر رضوی هست که چون محروم مانده بود، در طول زمان به آن رسیدگی شد. مقبره پنج تن از امامزادگانی که حرفشان بود، ولی آستان مقدس آنها پنهان بود را هم پیدا کردند. کلی سرو صدا راه انداختن که روستایی های مقیم تبادکان با آنها که اصالتا تبادکانی هستند در حال برگزاری رقابت های فوتبالی هستند. حالا این تجربه خوبی شده برای مسئولین که شهر باستانی توس و آرامگاه فردوسی که بیست و پنج کیلومتر با تبادکان فاصله داره بکنن زیرمجموعه این روستا! یعنی یک مجموعه ای که روستای پاژ آن میشه زادگاه حکیم ابولقاسم فردوسی، و روستای کارده آن زادگاه پیرپالان دوز و عارف دوره صفویه، با اونهمه سابقه تاریخی پیش از اسلامش بشه زیرمجموعه تبادکانی که تازه کشفش کرده ان! تبادکانی که حرف از اصالت خراسانی میزنه و سایر مردم مناطق حومه میشن مقیم آن. تبادکانی که در دشت واقع شده و یکی از کوه های هزارمسجد به آن نزدیک میشه رو از بخش بکنن شهرستانی مثل بینالود تا شهرتوس و رادکان. کوه های بینالود یک اسم قشنگی داشتن، و هزارمسجد نمیتونه جای زیبایی مثل بینالود باشه.
البته، از این مسئولین هیچ چنین کارهایی بعید نیست، مخصوصا که میبینی یک خیابان بزرگ به نام بلوار توس راه انداخته ان که از شماره یک شروع میشه و تا شماره 180 میره! هربار هم مسئولی قدم گاه میشه برای شهر توس، یکی از همین خیابان های توس رو انتخاب میکنه و اونجا میگه "شهر توس رو تا همین جا هم درست کنید خوبه". حالا ما توس 44 داریم که میشه بلوار خیام و وضع خوبی داره و این مسئول مثلا رفته توس 70 و این حرف ها رو میزنه! یعنی زحمت بالاتر رفتن تا توس 170 و از آنجا بلوار شاهنامه که دقیقا مکان آرامگاه فردوسی هست رو هم بخودش نمیده. خود شهرداری چی ها وقتی میخوان حرف از بولوار توس بزنن مثلا میگن اهالی بزرگترین روستای بلوار توس!
شهرداری منطقه منفصل 12 میره خیابان دانشگاه که جایی وسط شهر و بالا نشینه. اونجا به موسسه حکیم توس سری میزنه و میگه مجمع دوستداران حکیم توس تشکیل بدیم! قشنگ تبلیغ یک موسسه که این نام رو یدک میکشه ولی در شهر توس حضوری نداره میکنه.
شهر توس از قدیم شهر توس بوده. حتی اگر نام بلوار شاهنامه رو به خیابان هایش بگذاریم و یک خیابان وسیع به نام بلوار توس تعریف کنیم. نام قدیم جایی که الآن بهش میگیم مشهد هم زمانی توس بوده. امروز، حتی آموزش پرورش هم اونقدری به خودش جرئت نمیده که وقتی حرف از شهر توس میزنه اون رو با تبادکان برابر بگیره.
مسئولین شهری و دولتی ها مراقب حرف زدن ها و اعمالشون باشن.
__________________
Since we have been living in Toos city, the misunderstandings of the authorities have become so much a thorn in our side that we get up in the morning and stumble over one of the issues they have raised several times. An example is the transformation of the village of Tabadkan into the city of Tabadkan after Toos Industrial Park, to cover the city of Touseh.
At first glance, this seems normal, especially since the Ministry of Education and Training uses the term Tabadkan every time it wants to send a teacher from the east of Mashhad to the northwest to Radkan, but in practice, a different issue arises.
Tabadkan is a village in the north of Mashhad, near the holy shrine of Razavi, which was neglected and was taken care of over time. The tombs of five of the Imamzadehs who were mentioned, but whose holy shrines were hidden, were also found. They made a lot of noise that the villagers living in Tabadkan were holding football competitions with those who are originally from Tabadkan. Now it has become a good experience for the authorities to make the ancient city of Toos and the tomb of Ferdowsi, which is twenty-five kilometers away from Tabadkan, a subdivision of this village! That is, a complex in which the village of Pazh, the birthplace of Hakim Abolghasem Ferdowsi, and the village of Kardeh, the birthplace of Pirpalan Douz and the Safavid mystic, with all its pre-Islamic historical background, will become a subdivision of Tabadkan that they have just discovered! Tabadkan that speaks of Khorasani origin and other people from the surrounding areas will live in it. Tabadkan, which is located in the plain and one of the Hezarmasjid mountains approaches it, will be divided into a county like Binalood up to Toos and Radkan. The Binalood mountains had a beautiful name, and Hezarmasjid cannot be a place as beautiful as Binalood.
Of course, such actions are not unlikely from these authorities, especially since you see that they have built a large street called Toos Boulevard that starts at number one and goes to number 180! Every time an official steps in, he chooses one of these Toos streets for Toos city and says, "It's good to build Toos city up to this point." Now we have Toos 44, which is Khayyam Boulevard and is in good condition, and this official, for example, goes to Toos 70 and says these things! That is, he doesn't bother going up to Toos 170 and from there to Shahnameh Boulevard, which is exactly where Ferdowsi's tomb is. When the municipality officials themselves want to talk about Toos Boulevard, they say, for example, that they are the residents of the largest village on Toos Boulevard!
The municipality of the 12th separate district goes to Daneshgah Street, which is somewhere in the middle of the city and up. There, they visit the Hakim Toos Institute and say, "Let's form a Hakim Toos Friends' Association!" It's a nice way to advertise an institution that bears this name but has no presence in Toos city.
Toos city has been a city of Toos since ancient times. Even if we name its streets after Shahnameh Boulevard and define a wide street as Toos Boulevard. The old name of the place we now call Mashhad was once Toos. Today, even the education department does not dare to equate Toos with Tabadkan when talking about it.
City and government officials should be careful about what they say and do.
این دولتی ها هر بار دوره های هشت ساله شون عوض میشه، تصور میکنن میتونن یک چیزی از سر نسل اول انقلاب بکنن. یه چند مورد هم بدون توجه به نیازها و احتیاجات نسل اول انقلاب که زحمت هم کشیده بودن به کارمندان بعدی داده شد که این تصور رو قوت بخشید. نمونه اش بخشیدن یکباره تمام خانه های سازمانی، و مخصوصا خانه های سازمانی قوه قضائیه بود که کارمندانی که پیش بینی یکباره مستاجر ملکی دیگر شدن رو نمیکردن ضربه خوردن. این ضربه خوردن، البته با هوش و ذکاوت و صبر و تحملی که آنها داشتن به اتفاق ناگواری تبدیل نشد و بلکه موجب قدرت گرفتن بیشتر آن ها شد. تورم فزاینده با ملک های استیجاری چالش پیش روی آنهایی شد که از اول فکر خرید خانه نبودند. افزایش مدام اجاره بها بسیاری را که در املاک آبا و اجدادی خود ساکن نبودند، تحت فشار اقتصادی قرار داده بود.
پزشکیان و تیم او روی کار که آمدند موضوع اصلاحات ارضی دوره پهلوی و زمین های آبا و اجدادی قوت گرفت. از آن زمان، به همین اسم معلوم نیست تا حالا چند نفر رو کشته اند. این وسط برای کسانی مثل ما که زمین آبا و اجدادی خود را فروخته و در زمین دیگری ساکن بودیم، چند بار موضوع رد کردن جاده از روی زمین و موضوع کشاورزان ناراضی مطرح شده که بی مورد است. اینکه ما رایگان به موضوع کشفرود و اداره منطقه رسیدگی میکنیم، دولتی ها از جمله شهرداری مشهد و اداره کشاورزی دور برشون نداره که وظیفه ما بوده. وظیفه خودشون هست، ولی چون ما مالک هستیم حیفمون می آید که زمین هایمان اینطور حیف و میل شود.
در اصلاحات ارضی دوره پهلوی دو دسته صاحب زمین شدند. یک دسته خود مالکان بودند و دسته دیگر زارعانی که روی زمین کار میکردند، ولی صاحب زمین نبودند. زارع زمین را قسطی از دولت پهلوی میخریده. وقتی انقلاب اسلامی میشود و جمهوری اسلامی می آید روی کار به یه عده از این زارعان زمین ها رو میبخشه. یعنی طرف کشاورز بوده و شصت هفتاد سال زارع بوده و زمین رو هم قسطی داشته پولش رو به دولت میداده. اون زمین رو جمهوری اسلامی بهش بخشیده و قسط های بعدی رو هم نگرفته. آنها که مالک بودن هم تکلیفشان مشخصه. دولتی ها و اداره کشاورزی اگر برای زمین هایشان سند دارند بیایند و ادعای خود را کتبی مطرح کنند. نه اینکه یک روز پیشنهاد رد کردن جاده از روی زمین های ما بدهند و یک روز هم کشاورز هفتاد ساله رو بعد از گذشت سی-چهل سال از انقلاب اوایل دوره پزشکیان رو کنند که مدعی بوده و زمین اصلاحات ارضی شامل حالش میشده و حالا ما باید حقش رو بدیم.
______________
Every time their eight-year terms change, these governments think they can do something about the first generation of the revolution. In a few cases, without considering the needs and requirements of the first generation of the revolution, who had also worked hard, the next employees were given, which strengthened this idea. An example was the sudden gift of all institutional houses, especially the institutional houses of the judiciary, which hit employees who did not anticipate the sudden tenant of another property. Of course, this hit did not turn into a disaster with the intelligence, intelligence, patience, and tolerance that they had, but rather caused them to gain more power. The increasing inflation with rental properties became a challenge for those who had not thought of buying a house in the first place. The continuous increase in rent had put many who were not living in their ancestral properties under economic pressure.
When Pezeshkian and his team came to power, the issue of land reforms of the Pahlavi era and ancestral lands gained momentum. Since then, it is not known how many people have been killed under this name. In the meantime, for those like us who sold our ancestral land and lived on another land, the issue of the road being cut through the land and the issue of disgruntled farmers has been raised several times, which is unnecessary. The fact that we are dealing with the issue of river exploration and regional administration for free is not up to the governments, including the Mashhad Municipality and the Agricultural Department, which is our duty. It is their duty, but since we are the owners, it is a pity that our lands are being wasted like this.
During the land reforms of the Pahlavi era, two groups of landowners became landowners. One group were the owners themselves, and the other group were farmers who worked on the land, but did not own the land. Farmers would buy the land in installments from the Pahlavi government. When the Islamic Revolution took place and the Islamic Republic came to power, it gave the land to some of these farmers. That is, the farmer was on the side of the farmer and had been a farmer for sixty or seventy years and had the land in installments and gave his money to the government. The Islamic Republic gave him that land and did not take the subsequent installments. Those who are owners also have a clear duty. If the government and the agricultural department have documents for their lands, they should come and present their claim in writing. Not that one day they would propose to pass a road through our lands and one day they would expose a seventy-year-old farmer after thirty-forty years since the revolution in the early days of the Medeskian era who had claimed the land and the land reform would have been his, and now we have to give him his due.
خبرنگاری از بندرعباس پیگیر علت غفلت در آتش سوزی بندر شده بود. میگفت رسانه بومی برای خود بندر نداشتیم و آنچه از بندر منتشر میشد از خبرنگاران تهران نشین با همکاری تنگاتنگ روابط عمومی سازمان بنادر بود. وقتی حرف از اسکله بندر میشود از تهران دعوت میکنند که بیایند بازدید از بندر داشته باشند.
حرفش درسته، ولی خود مردم بندر عباس هم عدالت اداری درستی ندارند.
ما یه روز اومدیم از بازار بندر قطعه الکترونیک ارزون بخریم، چون میگفتن همه از مرز دریای جنوب وارد میشه و تبلیغ آنجا رو میکردن. کسی چیزی ارزون نمیداد و بازار تهران ارزون تر از جنوب و بندر با اون همه انباشت کالا بود.
یه بار دیگه هم مسابقه رسانه دریایی گذاشتند و ما از مشهد با فاصله برنده جایزه میشدیم. آنقدر مسابقه را تمدید کردند که وقتی ما دانشجو بودیم و در جریان کلاس ها افتادیم با تمدیدهای پی در پی نتوانستیم جلو برویم و نفهمیدیم که آخرش برنده مسابقه از شهرهای جنوبی و بومی استان چطور سکه ها رو برد. طوری بود که دیگه من هرگز مسابقه دیگری شرکت نکنم و آرزوی حضور چند خانواده با ایمان اهل علم و رقابت به دلم بمونه.
این در مورد بندرعباس و دیگه در مورد کردستانه. یکی دیگه از مرزهای واردات کالا همونجاست. آخرین باری که در مسابقات ملی با میزبانی دانشگاه کردستان هم شرکت کردیم همین طور بود. یعنی ما برنده جایزه میشدیم و آن را به طرز معنی داری فقط به دانشجویان خودشون دادند!
خیلی برام جالبه که مرز واردات کالا داریم و هرچه هست آنقدر تقلب تو روز روشن دارند!