امروز صبح که داشتم میومدم جای میدون نزدیک حرم یه پسری رو با چمدونش که معلوم بود مسافر از شهر دیگهایه دیدم. پسر موهاشو از پشت دو دور بسته بود و قشنگ معلوم بود که انتظار داره همه زنا هم همینطوری موهاشونو ببندند.
رسیدیم به سر خیابون. به نظر میومد که شال گردن یک نفر گوشهای افتاده. من دقت نکردم ولی قشنگ از پشت سر داشتم پسر رو میدیدم. پسر طوری به اون شال گردن و محیط اطرافش نگاه میکرد انگار که شورشی شده، و مردم روی زمین همه پهن شدن. بعد یکی اومده سریع همه رو جمع کرده. صحنه تموم شده و همه چیز عادی اتفاق افتاده.
گفتم اینو اینجوریه هر وقت یک پروپاگاندایی این آمریکایی میذاره ا هدف باور میکنند. باورشونو طوری نشون اطرافیان میدن که حتی اگر پشت سرش هم باشی حس کنی اون داره چی بهت میگه.
دیگه گذشت و بعد از ظهر شد. بعد از ظهر چند تا مرد اومدن جای زنها نشستن. به نظرم از اتباع خارجی بودند و هویتشون شاید ازبک یا افغانی بود. یکیشون به اون یکی اشاره میکرد که سوار شیم نشیم چیکار کنیم؟ بالاخره جزو آخرین نفرات سوار شدند.
همونجا یکیشون گفت که من کمرم درد میکنه دختر جلویی رو بلند کرد گفت من به جای تو میشینم. اتوبوس شلوغ بود شایدم بو میومد یکی از مردا هم اومد پنجره رو باز کرد. بعد از اینکه ون مرد از اتوبوس پیاده شد و هوا هم دیگه داشت سرد میشد من پنجره رو بستم. دوباره یه مرد دیگه از اون طرف پنجره دیگهای رو باز کرد.
ما که اصرار نداشتیم.
حالا اومدم خونه باز از زبان یگری میشنوم که میگن صبح شورش بوده. حالا یا صبح بوده یا یک جریانی که هم اون از پشت بسته میدونست همین دختری که میگفت هیجان انگیز بوده. میگفت ریختند سرش، همش میزدن تو سرش، سه تا از اون احمقها هم از خودشون، سه تا پسر اومده بودن و قال میکردن. انگار جلوی دانشگاه بوده و یه چیز خیلی کوتاهی هم بوده، چون هیچ خبری از هیچ کسی نبود و ظرف یه دقیقه تموم شده بود. ولی این دخترا و امثالش داشتن با هندزفریهایی که توی گوششون بود در حالی که چشاشون هی اینور اونور میگردید تند تند خبر منتشر میکردند.
من اینجا مطالب رو مینویسم و یک دونه کامنت برام نمیاد. اون وقت دختره اومده وبلاگ نوشته و میگه من تا انتقاد کردم کلی آدم اومدن جوابمو بدهند. من البته هیچ کامنت رو تقریباً بدون جواب نمیذارم اغلب رو هم تایید میزنم عجیبه که برام اینقدر بعضی ها برعکس صحبت میکنند.
بعدا اضافه کرد: با هم تقسیم کار کردن. از اون طرف دولت که ادامه دولت روحانیه، دوباره شروع کردند به گفتن کلماتی مثل قشر آسیب پذیر، مستضعف و غیره. عارف، معاون اول پزشکیان، گفته که اینها رو به شدت مراقبت میکنیم.
دور قبلی که این کلمات رو استفاده میکردند فقیرتر میشدیم. مثلا قیمت مسکن جهش پیدا میکرد و هر خانواده جوانی که پول تو بانک مسکن گذاشته بود ناتوان از خرید خانه و مسکن میشد. وقتی رسانه ها میپرسیدند که چرا با افزایش قیمت مسکن باید فاصله طبقاتی زیاد شود؟ از اون طرف آقای اسلامی به عنوان وزیر راه و شهرسازی دولت روحانی، برای حل مشکل مسکن میاومد جلوی دوربین و میگفت قشار مستضعف و آسیبپذیر برای دریافت مسکن به کمیته امداد مراجعه کنند. کلا راه حلش هم کمیته امدادی بود. کمیته امداد بیشتر نقش حمایتی ایفا میکند.
فقط در دولت بعدی، رئیسی شهید، این کلمات کم و کمتر استفاده شد و هنگام انتقاد به دولت روحانی به شدت استفاده از این کلمات اشاره شد. در واقع انگار دولت کار معکوسی انجام میده و هرجا کلمات مستضعف و آسیبپذیر رو وارد میکنه باید انتظار داشته باشیم که قراره اتفاق بدی برای این دسته بیفته.
آزمون استخدامی متمرکز سال ۱۴۰۱ بود و پس از سالها فکر میکردم میتونم کار متناسب خودم پیدا کنم، مرحله تئوری آزمون رو قبول شده بودم و وارد مرحله مصاحبه پس از ارائه مدارک لازم شده بودم. یک چند ماهی این وسط زمان گذشته بود. روز مصاحبه، مصاحبه گر آزمون میخواست بهونه برای رد کردنم پیدا کنه چون رزومه ام خیلی قوی تر از رقیبم بود، و بقدری سوال پیچم کرده بودند که حتی کارمندشون تعجب کرده بود که چرا انقدر مصاحبه با من طولانی شده است. بین دو نفر دکتری یک نفر رو میخواستند، اونهم با کلی دبدبه و کبکبه بعنوان کارشناس. یعنی ما دکتری داشتیم، ولی کارشناس میخواستن قبولمون کنن.
در یک اتاق جدا، قبل از مصاحبه فنی پیرمردی همراه با کارمند جوان که کنارش نشسته بود، جلوی دوربین ازم پرسید، آیا از اونهایی هستی که فکر میکنه بهش الهام میشه؟ من گفتم غده صنوبری توانایی دریافت امواج از اطراف رو داره. گفت عقاید دکارت رو هم داریم. حالا بریم درباره دکارت بخونیم نوشته مقر اصلی روح غده صنوبریه. لابد من باید میگفتم از اونهایی نیستم که خودم تصمیم میگیرم! یک جای دیگه گفتم من به دین و مذهب اعتقاد دارم. او هم در جواب یک جای دیگه گفت علم الهدی پولت رو میده؟
مصاحبه خط به خط سوال و جواب نبود. کلیتش رو اینجا مینویسم:
تو که مذهبی و مشهدی هستی تاحالا چقدر از علم الهدی پول گرفتی؟
من از اوج بی پولی رفته ام صد مرحله آزمون استخدامی رو طی کنم. بعد دیدم لازمه از دین و عالم دینی دفاع کنم و پیه رد شدنم در آزمون رو به تنم بمالم. پس از مصاحبه با تاخیر فراوان، آنقدر که خود سازمان سنجش اعلام کند، و نه مصاحبه گران، من رد شدم.
اون موقع هنوز شهید رئیسی زنده بود، و یک سال هم از استقرارش در راس نظام گذشته بود. من در وبلاگ آه، دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد، هم مطلب مشابهی رو نوشتم.
در آن زمان، چون مجری برگزاری آزمون استخدامی سازمان سنجش بود، اعتراضی رو نسبت به آن سازمان اعلام کردم که اعتراض رد شد و کسی هم مواخذه نشد. دولتی ها بی بدیلند.
سال ۹۷ یعنی نیمه دور دوم دولت روحانی که شصت تن طلا گم شده بود، و قبل از شرکت در آزمون استخدامی 1401، جای خاله ام و فامیل رفته بودم. اونم میگفت خود دایی شهیدت نتوانسته حقش را از اینها بگیره، چه برسه به تو. آخرش دیدیم که اگر خود علم الهدی، امام جمعه مشهد، شهید نشد دامادش در اوج قدرت در راس دولت شهید شد.
از آن موقع تا کنون حقی ادا نشد، و هدف قرار گرفتن نظام و دین و دین داران، از عوامل بهبود شرایط موجود نیست، و بلکه برعکسه.
علم الهدی از مخالفان برگزاری کنسرت در مشهد بود. مخالفتی که امروز به این نتیجه میرسیم که راه ما را از راه کسانیکه با شعار زن زندگی آزادی خود را سال ۱۴۰۱ لخت کردند، جدا میکند.
سال ۱۴۰۱ که در جریانات ژینا و یا بعبارتی رمز مهسا امینی حد و حدودها و حرمتها شکسته شد. معلوم شد اگر ما کوتاه می آمدیم اینها قرار بوده در جاهایی مثل کنسرت های مجوز دار خودشان را لخت کنند. و ما هم با عادی سازی حضورشون رو بین خودمون بپذیریم.
یک جای دیگه، من اخبار علم الهدی رو دنبال نمیکنم، همین چند روز پیش تیتر خبری خوندم علم الهدی گفته مشهد شهر شادمان ساز نباید باشد. یا تیتر زده مشهد جای تفریح شادمان ساز نیست. کلی حرف زده این امام جمعه و این سر کلام برای گزارشگران خبری مهم شده. تیترهای خبری دیگه، که مثلا بیشتر مسالمت آمیز بودن اینه:
«اگر انگیزه گردشگر تفریحات شادمان ساز باشد به مشهد نمیآید»
این تیتر، درست ترین تیتری هست که بهش میشه انتساب داد. حالا برین مطالب اظهاری رو بخونید. کلا یک جمله خبری، این رو گفته و گفته که ما گردشگران زیادی داریم که برای دیدن حرم امام رضا، و صرفا برای آن می آیند و این یک تیتر بزرگ شده. کلیات مطلبش درباره شاهنامه فردوسی و توس بوده، و اونوقت گزارشگران خبری به اتفاق به این موضوع تفریح و شادمانسازی پرداخته اند. گو اینکه علم الهدی، خودش امام رضا رو شهید کرده که ما بیاییم اینجا برایش. یا الآن این وضع مشهد اینه، تقصیر علم الهداست.
توی خبرنگار به جای اینکه هی بگیری ما رو تحقیر کنی، بیا اونچیزی که داریم را رو کن. تیتر بزن شاهنامه مشهد. عنوان بده شاهنامه فردوسی. برای اینکه اون شاهنامه رو ببری بالا حتما باید علم الهدی رو بیاری پایین؟! ماها رو باید تحقیر کنی؟!
اونجا دیگه علم الهدی هم نمیتونست چیزی بهشون بگه، منکه نتونستم از علم الهدی پولی بگیرم ولی دلیل نمیشه اگر حرف حقی زد خودمو بندازم بین اونایی که تو جمهوری اسلامی استخدام شدن و ضد اسلام حرف میزنند. حق شاید مظلوم بشه ولی پیروزی دست حقه، درسته که فعلا علم الهدی حتی نتوانست دامادش را در اوج قدرت از تیررس اینها حفظ کند.
دایی شهیدم هم نتوانست حقش را از اینها بگیرد. قطعا ما اینها را حساب میکنیم و میشماریم. مطمئن باشید که به این راحتی ها اجازه نمیدهیم حق و حقوق مان ضایع شود.