کار قبلیم نزدیکی شاهنامه بود. اومدم بیرون. کار پیدا میشه. دیگه جستجو کردم و یه ماشین و یک اتوبوس نزدیکتر شدم. بالاخره رسیدم.
داشتم میومدم، کارگری برای خانمهای پولدار میگفت که برای کسی کار میکنه خودش نمیشوره، بیشتر پولداره. ماشین ظرفشوییش ایران.
کار قبلیم ندادن. نزدیک شهرک صنعتی زندگی میکنیم. شهرک صنعتی، جایی که مردای شاهنامه کار میکنن. شاهنامه و سوران و شاندیز و اینا. اونجا به راحتی میکشن. حتی اگه دستت لای دستگاه گیر کرد، بیمه نمی کنند، و مسئولیت ندارند.
صاحبکار قبلیم گفتش که چون یک کارم صنعتی نگرفتم، پس سرمایه نیست. برو شکایت کن اگه تونستی به جواب برسی. شاید راست میگه دلیلش همینه که همین چند وقت پیش که رفته بودم شهرک صنعتی یکی دمپایی اینور دیدم افتاده یه دمپایی هم اونور. توی این راهی که ماشین تردد نمیکنه یه ماشین اومده یه کارگری هم زده با دمپایاش اینور اونور پرت. میزنی شهرک صنعتی، میاد که یه تکنسین لای دستگاه چرخ گوشت و کلاً تیکه پاره.
بین همدیگه میشنویم دیگه زنانمون از این شاهنامه و شاندیز میرن کارهای کسانی بکنند که یک تیکه نشستند.
پولدارها که یه امیدی داشتن، تفصیلیش نیومده و تاریخ انقضاش گذشته و شهردار قصدی برای بهبود ندارند.
روی شنیدن شرایط اجتماعی، یک صفحه روزنامه میارم، خودتون پیگیری کنید.
آگهی زمین آیندهدار فردوسی شاهنامه ۶۷ کنار رودخانه تازه خشک کشف.
زمین بعدی بینالوده. ۵ تا آگهی فروش زمین بیشتر نیست که اونی که خرید میزنه صفی و جلدکه. برای ویلاشهر، زعفرانیه، درخت بید، جلدک، صفی و سوران خرید داره. حداقل برداشتی که میشه اینه که همینا هستند.
زمین شاهنامه مهاجرت میشه:
همینجا خدمتگزار و آبدارچی خانم روستایی میخواهند:
ساختمون سازی واحدهای مسکونی قیمتهای میلیاردی و عددهای ۲۷ میلیارد ۲۸ میلیارد ۲۹ میلیارد و ۳۰ میلیارد داره میفروشه. زمین میلیاردی شاهنامه میشه آپارتمانی. از امکانات این واحدهای آپارتمانی بالکن و ویو نیست. امکاناتشون پارکینگ و انباری، تفاوتشون این چیزاست. تفصیلی داریم که ارائه میشه. هر بار پیگیر این اخباریم. نیست. نزدیک زواری میشه. رئیس یک کلمه میاد میگه تفصیلی. همونطور که فضای مجازی.
چیزی پیدا نمیکنی.
میگردی میگن نیست، نمیده و از اینا. همین خیابون میبینی در راستای گفتن اینکه خاکی نیست دور باغچه چهار تا درخت یک چیز دایره مانندی گذاشتن که خاک. همون خیابان توریستی و گردشگریه.
میری نیشابور رو نگاه میکنی توسعه پیدا کرده و یک زمانی پایتخت ایران بوده. منطقه شهریش بدون در نظر گرفتن درختها رشد کرده.
یکم پایینتر میری شهر زمین های زعفرانی مشهدیهایی که مرکز استان سکونت دارند. اونجا نگاه میکنی ساختمونه. بسیار ژیوپولتیکی و تولیدی . پر از ساختمانهای بدون درخت. عکس اینم براتون میذارم.
عکس یکی از شهرهای آلمان که همشون شبیه هستند، تو گوگل مپ ببینید که زمینهای کشاورزی انگار یکیه. خانهها یک شکل درستشون کرده. چند جا تو اروپا همین شکلی.
میگی آلمان همون یک خاکی که کاشته.
جمعیتشون شبیه جمعیت کشور ایران.
برای این خاک نداشتن و کاشتن میریم سراغ کشور الجزایر از آفریقا، محدوده گازیش. بیابونی که درخت سبز کمه. شهری سبزتر از بیابانی. چهار زمین گرد گرد اطرافش میبینین سبز کاشته.
الجزایر از گاز سرمایه کشاورزی تامین میکنه. سرمایهگذاری کشور خارجی رو. بریم سراغ آسیا و کشور ژاپن. جمعیت ژاپن و ایران رو بگی بیشتر نیست. سبزه و کوههاش هم سبز درخت کاشتن.
من تو گوگل مپ نگاه کردم عکس که لای چرخ ماشین هم چوب گذاشتن یعنی ما ماشین دوست نداریم. عکس گذاشته که از کنار بخشی که فاضلاب میشه درختچه سبز شده. عکس گذاشته میگه نگاه کن اینجا سبزه.
برعکس اینجا چی؟ ۴ تا درختچه داریم روزی یکیشونو میبینیم میارن. همین عکس چوب چرخ ماشین بزارم، چهار تا چرخ ماشینم سوراخه! یعنی ما درخت نمیخوایم ما درختچه نمیخوایم.
فرهنگ ایرانی را مقایسه کنید با فرهنگ ژاپنی. من نمیگم عکساشون داره اینا رو میده. روزی چند بار همین درختچه های گلدون رو من میدیدم که در میارن از خاک. بقیه همین دیدم. انقدر باغچه جلویی درختچههاشو خشک میکنند که عاصی میشه و مهاجرت میکنه میره. تهرانشم که دیگه حدیث زیاده . دریاچه چیتگر میان. یا درختهای خیابون ولیعصر که کاشته. درختهای جای ما هم سریع یکی اره ای چیزی در میاره و نابود میکنه.
__________________________
My previous job was near Shahnameh. I came out. I found a job. I searched again and got a car and a bus closer. Finally I arrived.
I was coming, a worker was telling rich women that she works for someone, she doesn't wash herself, she has more money. Her dishwasher is Iranian.
They didn't give me my previous job. We live near an industrial town. An industrial town, where the men of Shahnameh work. Shahnameh and Sooran and Shandiz and all that. They can easily get away with it there. Even if you get your hand caught in the machine, they don't insure it, and they are not responsible.
My previous employer told me that since I didn't get a job in an industrial town, it's not capital. Go complain if you can find an answer. Maybe that's the reason, because not long ago when I went to the industrial town, I saw a slipper here and a slipper there. A car came on this road where there is no traffic, and a worker was throwing his slipper here and there. You enter an industrial town, and a technician comes in through a meat grinder and is completely torn to pieces.
We hear among ourselves that our women will go to work for those who have been left behind in this Shahnameh and Shandiz.
The rich, who had some hope, have not received it in detail and its expiration date has passed, and the mayor has no intention of improving it.
I will bring a newspaper page upon hearing about the social conditions, follow up on it yourself.
Advertisement for a promising plot of land in Ferdowsi Shahnameh 67, next to a newly discovered dry river.
The next plot is in Binalodh. There are no more than 5 advertisements for the sale of land, and the one who buys it is a swindler and a swindler. There are buyers for Villashahr, Zafaraniyeh, Derakhat Bid, Jaldak, Safi, and Soran. At least the impression that can be made is that they are the same.
Shahnameh land is being migrated:
Here, the servant and waterman of a rural woman want:
Building residential units with prices of billions and numbers of 27 billion, 28 billion, 29 billion and 30 billion is being sold. Shahnameh land worth billions is being converted into apartments. The facilities of these apartment units do not include balconies and views. Their facilities include parking and storage, the difference is this. We have a detailed description that is provided. Every time I follow this news. It is not. It is close to being a visitor. The boss comes up with a word and says detailed. Just like cyberspace.
You can't find anything.
You look around, they say there is no, they don't give it, and so on. You see this same street, in order to say that there is no soil, they put four trees around the garden, a circular thing that is soil. That is the same tourist and tourism street.
You go and look at Neyshabur, it has developed and was once the capital of Iran. Its urban area has grown without considering the trees.
A little lower, you go to the city of saffron lands of Mashhad residents who live in the provincial capital. You look there, it's built. Very geopolitical and industrial. Full of buildings without trees. I'll leave you a picture of this.
A picture of one of the cities in Germany, all of which are similar, look at Google Maps, the agricultural lands seem to be the same. The houses are built in the same way. How many places in Europe are like this?
You say Germany has planted the same soil.
Their population is similar to the population of Iran.
For this lack of soil and planting, let's go to Algeria in Africa, its gas region. A desert with few green trees. A city greener than a desert. You see four round fields around it planted with green.
Algeria uses gas to finance agriculture. Foreign investment. Let's go to Asia and Japan. The population of Japan and Iran is not much. The greenery and mountains are green, they have planted trees.
I looked at Google Maps and saw a picture where they put sticks between the wheels of cars, meaning we don't like cars. They posted a picture where shrubs have grown next to the part where the sewage goes. He posted a photo and said, "Look, it's green here."
What's the opposite here? We have 4 shrubs, one day we see them being removed. If I were to post this photo of a tire, all four of my tires would be punctured! That means we don't want trees, we don't want shrubs.
Compare Iranian culture with Japanese culture. I'm not saying their photos are showing this. I saw these same potted shrubs being pulled out of the ground several times a day. I saw the same thing with everyone else. They dry out so many shrubs in the front garden that they become disobedient and migrate. I'm in Tehran, and there's already a lot of talk about it. Chitgar Lake is coming. Or the trees on Valiasr Street that he planted. The trees in our place are also quickly cut down and destroyed by someone with a saw.
کافی بود مادر به جمع اضافه شود تا جمع خانواده تکمیل شود. نزدیک بود من را بطور غریزی بندازند بیرون! در رقابتند. اینها که برای هر آزمایشگاه، آزمون و امتحان و تستی نباید به وسط شهر مشهد ارجاع شوند.
اصلا محدوده آرامگاه بعنوان مرکز شهر توس باید منطقه خودکفایی از شهر مشهد میبود. چرا نیست؟
شهر توس را با نام منطقه منفصل ۱۲ شهرداری، منطقه شاهنامه، معرفی کرده اند. چرا شهرداری مشهد به وظایفش در قبال آن عمل نمیکنه؟ از تاریخ پایان مرحله طرح تفصیلی گذشته و فقط با وعده پل شاهنامه و طرح امکان سنجی مترو خط ۳ دلمان را خوش کرده ایم.
مثال میزنم. همین ورزشگاه وقفی شادروان قیاسی رو در نظر بگیرید. این ورزشگاه که در بلوار توس قرار دارد تاکنون فقط در گوگل مپ، آن هم اسمی درج شده بود. نه خبری از آن در نشان بود و نه خبری در نقشه خود شهرداری!
کل منطقه پر هست از مکانهای وقفی که مردم اهدا کرده اند و اینها بعنوان منابع عمومی درست معرفی نمیشوند و همچنان وسط شهر محل ارجای ازدحام جمعیت یکباری است.
این منطقه از شهر، حتی شهرک صنعتی توس هم کار درست و درمون برای مردم منطقه نداره. گو اینکه نظام برده داری درست کرده اند و مردم از اینطرف با بی احترامی به سمت مشاغل سطح پایین گسیل میشوند.
همه راضی
اگر بچه های دهه هفتاد به بالا سمت دهه شصتی ها می افتادند مهم ترین فرقشان این بود که همه موهایشان را رنگ میکردند، ولی الان چیز بیشتری میخواهند. میخواهند بدبختی و بیچارگی را نفرین کنند. موهایشان را بیرون بریزند و نارضایتی خود را با این کار به نظام موجود اعلام کنند.
در این نظم موجود آیا این من بودم که این نظم را بوجود آوردم؟ هر رهگذری انگشت اشاره سمت من میرود و کسی دیگر در تیر رس این اشاره نیست. خب من چه کنم به جز اینکه بهترین فکر و اندیشه ام بین شماها مهاجرته. توسری خور که همه اش نباید تو سرش بخورد!
اتحاد سلطنت طلب، کومله و پزشکیان
پ.ن.: اولین کاری که پزشکیان کرد، تو روابط خارجیش رفت استقلال اوکراین رو تبریک گفت، تازه میگن پهپاد هم بهش فروخته. حالا معلوم نیست کی به پزشکیان دستور داده این کار رو بکنه. اون وقت در جواب اگر روسیه بیاد، میگن وای وای این روسیه که ما خوشمون نمیاومد. اینم نشونه ش!
تیم همراه پزشکیان اونهایی بودند که وقتی رئیسی زنده بود با هشتگ #رئوسیه خودشونو مخالف سیاستهای ایران و وزارت خارجه ایران امیر عبداللهیان میدونستند. حالا که با شدت غرب زدگیشون موندن غرب چی میگه تا اجرا کنن( و مطمئناً غرب میخواد هر ضد صهیونیستی را از بین ببره) گام به گام دارن کارایی که علیه ماست رو اجرا میکنن، بعدم خیلی ساده میندازن گردن کسایی که میتونستن همکارمون باشن. از همسایههای مستقل ضد صهیونیستمون با خبر پراکنی دشمن میسازند.
امروز کسایی به عنوان تیم پزشکیان رای آوردن رفتن اون بالا نشستن که تو جریان هواپیمای اوکراین، ایران را مقصر میدانستند.
امروز مدیریت امور کشور دست اینهاست.
یادمون نره روز تحلیف ریاست جمهوری پزشکیان، رهبر ملت فلسطین، اسماعیل حنیه، رو شهید کردند. این بار هم یکی دیگه مقصر بود، و نه پزشکیان، کوموله یا سلطنت طلب!
آزمون استخدامی متمرکز سال ۱۴۰۱ بود و پس از سالها فکر میکردم میتونم کار متناسب خودم پیدا کنم، مرحله تئوری آزمون رو قبول شده بودم و وارد مرحله مصاحبه پس از ارائه مدارک لازم شده بودم. یک چند ماهی این وسط زمان گذشته بود. روز مصاحبه، مصاحبه گر آزمون میخواست بهونه برای رد کردنم پیدا کنه چون رزومه ام خیلی قوی تر از رقیبم بود، و بقدری سوال پیچم کرده بودند که حتی کارمندشون تعجب کرده بود که چرا انقدر مصاحبه با من طولانی شده است. بین دو نفر دکتری یک نفر رو میخواستند، اونهم با کلی دبدبه و کبکبه بعنوان کارشناس. یعنی ما دکتری داشتیم، ولی کارشناس میخواستن قبولمون کنن.
در یک اتاق جدا، قبل از مصاحبه فنی پیرمردی همراه با کارمند جوان که کنارش نشسته بود، جلوی دوربین ازم پرسید، آیا از اونهایی هستی که فکر میکنه بهش الهام میشه؟ من گفتم غده صنوبری توانایی دریافت امواج از اطراف رو داره. گفت عقاید دکارت رو هم داریم. حالا بریم درباره دکارت بخونیم نوشته مقر اصلی روح غده صنوبریه. لابد من باید میگفتم از اونهایی نیستم که خودم تصمیم میگیرم! یک جای دیگه گفتم من به دین و مذهب اعتقاد دارم. او هم در جواب یک جای دیگه گفت علم الهدی پولت رو میده؟
مصاحبه خط به خط سوال و جواب نبود. کلیتش رو اینجا مینویسم:
تو که مذهبی و مشهدی هستی تاحالا چقدر از علم الهدی پول گرفتی؟
من از اوج بی پولی رفته ام صد مرحله آزمون استخدامی رو طی کنم. بعد دیدم لازمه از دین و عالم دینی دفاع کنم و پیه رد شدنم در آزمون رو به تنم بمالم. پس از مصاحبه با تاخیر فراوان، آنقدر که خود سازمان سنجش اعلام کند، و نه مصاحبه گران، من رد شدم.
اون موقع هنوز شهید رئیسی زنده بود، و یک سال هم از استقرارش در راس نظام گذشته بود. من در وبلاگ آه، دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد، هم مطلب مشابهی رو نوشتم.
در آن زمان، چون مجری برگزاری آزمون استخدامی سازمان سنجش بود، اعتراضی رو نسبت به آن سازمان اعلام کردم که اعتراض رد شد و کسی هم مواخذه نشد. دولتی ها بی بدیلند.
سال ۹۷ یعنی نیمه دور دوم دولت روحانی که شصت تن طلا گم شده بود، و قبل از شرکت در آزمون استخدامی 1401، جای خاله ام و فامیل رفته بودم. اونم میگفت خود دایی شهیدت نتوانسته حقش را از اینها بگیره، چه برسه به تو. آخرش دیدیم که اگر خود علم الهدی، امام جمعه مشهد، شهید نشد دامادش در اوج قدرت در راس دولت شهید شد.
از آن موقع تا کنون حقی ادا نشد، و هدف قرار گرفتن نظام و دین و دین داران، از عوامل بهبود شرایط موجود نیست، و بلکه برعکسه.
علم الهدی از مخالفان برگزاری کنسرت در مشهد بود. مخالفتی که امروز به این نتیجه میرسیم که راه ما را از راه کسانیکه با شعار زن زندگی آزادی خود را سال ۱۴۰۱ لخت کردند، جدا میکند.
سال ۱۴۰۱ که در جریانات ژینا و یا بعبارتی رمز مهسا امینی حد و حدودها و حرمتها شکسته شد. معلوم شد اگر ما کوتاه می آمدیم اینها قرار بوده در جاهایی مثل کنسرت های مجوز دار خودشان را لخت کنند. و ما هم با عادی سازی حضورشون رو بین خودمون بپذیریم.
یک جای دیگه، من اخبار علم الهدی رو دنبال نمیکنم، همین چند روز پیش تیتر خبری خوندم علم الهدی گفته مشهد شهر شادمان ساز نباید باشد. یا تیتر زده مشهد جای تفریح شادمان ساز نیست. کلی حرف زده این امام جمعه و این سر کلام برای گزارشگران خبری مهم شده. تیترهای خبری دیگه، که مثلا بیشتر مسالمت آمیز بودن اینه:
«اگر انگیزه گردشگر تفریحات شادمان ساز باشد به مشهد نمیآید»
این تیتر، درست ترین تیتری هست که بهش میشه انتساب داد. حالا برین مطالب اظهاری رو بخونید. کلا یک جمله خبری، این رو گفته و گفته که ما گردشگران زیادی داریم که برای دیدن حرم امام رضا، و صرفا برای آن می آیند و این یک تیتر بزرگ شده. کلیات مطلبش درباره شاهنامه فردوسی و توس بوده، و اونوقت گزارشگران خبری به اتفاق به این موضوع تفریح و شادمانسازی پرداخته اند. گو اینکه علم الهدی، خودش امام رضا رو شهید کرده که ما بیاییم اینجا برایش. یا الآن این وضع مشهد اینه، تقصیر علم الهداست.
توی خبرنگار به جای اینکه هی بگیری ما رو تحقیر کنی، بیا اونچیزی که داریم را رو کن. تیتر بزن شاهنامه مشهد. عنوان بده شاهنامه فردوسی. برای اینکه اون شاهنامه رو ببری بالا حتما باید علم الهدی رو بیاری پایین؟! ماها رو باید تحقیر کنی؟!
اونجا دیگه علم الهدی هم نمیتونست چیزی بهشون بگه، منکه نتونستم از علم الهدی پولی بگیرم ولی دلیل نمیشه اگر حرف حقی زد خودمو بندازم بین اونایی که تو جمهوری اسلامی استخدام شدن و ضد اسلام حرف میزنند. حق شاید مظلوم بشه ولی پیروزی دست حقه، درسته که فعلا علم الهدی حتی نتوانست دامادش را در اوج قدرت از تیررس اینها حفظ کند.
دایی شهیدم هم نتوانست حقش را از اینها بگیرد. قطعا ما اینها را حساب میکنیم و میشماریم. مطمئن باشید که به این راحتی ها اجازه نمیدهیم حق و حقوق مان ضایع شود.